امروز: 1403/02/30
موضوع اصلی: داستان

وفاداری محمدبن‌بشر در شب عاشورا

شب عاشورا اصحاب باوفای امام حسین علیه‌السلام هر کدام با زبانی، وفاداری خود را اعلام کردند.

به محمدبن‌بشر خضرمی (یکی از یاران ایشان) تازه خبر رسید که پسرش در مرز ری به دست کافران اسیر شده است، محمد گفت: خودم و پسرم را در مسیر خداوند می‌بینم. من دوست ندارم پسرم گرفتار باشد و من بعد از او زنده بمانم!

امام حسین علیه‌السلام که سخن او را شنید، فرمود: بیعتم را از تو برداشتم. تو آزادی، برو برای آزادی پسرت کوشش کن!

محمدبن‌بشر گفت: درندگان مرا بدرند و زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم!

امام حسین علیه‌السلام پنج لباس برد یمانی (که قیمت آنها هزار دینار بود) به او داد و فرمود: اینها را به پسر دیگرت بده تا با دادنِ این لباس‌ها به دشمن (به عنوان هدیه) برادرش را از اسارت آزاد سازد.

داستان‌های بحار الانوار؛ از بحار، ج ۴۴، ص ۳۹۴

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱۰

ذو القعدة

۱۲۳۴۵۶۷
۸۹۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴
۱۵۱۶۱۷۱۸۱۹۲۰۲۱
۲۲۲۳۲۴۲۵۲۶۲۷۲۸
۲۹۳۰