امروز: 1403/02/31
موضوع اصلی: داستان

اسحاق کندی و تناقضات قرآن!

زمانی اسحاق کندی (از دانشمندان صاحب نام عراق بود) تصمیم گرفت دربارۀ به‌ظاهر ناسازه‌ها و ضدّ و نقیض‌های موجود در آیات قرآنی کتابی بنویسد! برای نگارش چنین کتابی در خانه نشست و مشغول نوشتن شد.

روزی یکی از شاگردان وی محضر امام عسکری(علیه‌السلام) رسید و جریان را اطلاع داد.

حضرت به او فرمود: آیا بین شما مرد هوشمند و رشیدی نیست که استادتان را از نوشتن کتابی که درباره قرآن شروع کرده باز دارد و پشیمان سازد؟

عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم. چگونه ممکن است او را از عقیده‌اش منصرف کنیم؟

امام فرمود: آیا حاضری آنچه را که به تو می‌آموزم در محضر استادت انجام دهی؟

عرض کرد: بلی!

فرمود: پیش او برو! با وی با لطف و گرمی رفتار کن، طوری که نسبت به یکدیگر انس یابید. در کارهایی که می‌خواهد انجام دهد یاری‌اش نما!

هنگامی که کاملاً انس گرفتی، بگو برای من سؤالی پیش آمده، اجازه می‌خواهم بگویم و از شما توقع این اجازه هست. سپس بگو: اگر خالق این قرآن نزد شما بیاید و این مسأله را مطرح کند که ممکن است منظور وی از گفتار خود غیر از آن معانی باشد که شما معنی می‌کنید، چه؟

او در جواب می گوید: این احتمال ممکن است؛ زیرا استادت به‌خوبی می‌فهمد چه می‌گویی.

وقتی که با سخن تو مجاب شد، به او بگو شما از کجا مقصود قرآن را درک نموده‌اید؟ شاید مقصود، آن مطالبی نباشد که شما گمان برده‌اید!

آن مرد نزد فیلسوف کندی رفت و طبق دستور امام، پس از مأنوس‌شدن با فیلسوف، مطلب را با وی در میان گذاشت.

کلام وی چنان مؤثر افتاد که به او گفت: سخنت را دوباره بگو!

مرد دوباره گفت.

فیلسوف پس از کمی تأمل اظهار داشت: به اینکه گفتی، به اعتبار لغت، احتمال دارد و از لحاظ دقت نظر نیز پسندیده می‌باشد.

(به روایتی دیگر) فیلسوف به او گفت: تو را سوگند می‌دهم که بگویی این مطلب را از کجا گرفته‌ای؟

مرد ابتدا آن را به خود نسبت داد و بعد با اصرار فیلسوف حقیقت را گفت که: امام حسن عسکری یادم داد.

فیلسوف گفت: حالا حقیقت را گفتی، زیرا که چنین مطلبی خارج نمی‌شود مگر از این خانه، سپس دستور داد همه آنچه را که نوشته بود بسوزانند!

بحار، ج۵۰، ص۳۱۱

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱۱

ذو القعدة

۱۲۳۴۵۶۷
۸۹۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴
۱۵۱۶۱۷۱۸۱۹۲۰۲۱
۲۲۲۳۲۴۲۵۲۶۲۷۲۸
۲۹۳۰