امروز: 1403/02/22

داستان قبول یک درهم شطیطه

گروهی از مردم نیشابور، جمع شدند و محمدبن‌علی نیشابوری را انتخاب کرده و سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقداری پارچه به او دادند تا در مدینه محضر امام موسی بن جعفر علیه السلام برساند.

شطیطه نیشابوری که زنی مؤمنه بود، یک درهم و تکه پارچه‌ای که به دست خود، نخ آن را رشته و بافته بود و چهار درهم ارزش داشت، آورد و گفت: «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ».

(متاعی که می فرستم اگر چه ناچیز است؛ لکن از فرستادن حق امام اگر هم کم باشد نباید حیا کرد.)

محمد می گوید: برای اینکه درهم وی نشانه‌ای داشته باشد، آن را دو تکه کردم.

آن‌گاه جزوه ای آوردند که در حدود هفتاد ورق بود و بالای هر صفحه مسأله ای نوشته بودند و پایین صفحه سفید مانده بود تا جواب سؤالها نوشته شود. ورقها را دو تا دو تا روی هم گذاشته، با سه نخ بسته بودند و روی هر نخ نیز یک مهر زده بودند که کسی آنها را باز نکند.

به من گفتند: این جزوه را شب به امام بده و فردای آن شب جواب آنها را بگیر.

اگر دیدی پاکت‌ها سالم است و مهر نامه‌ها نشکسته، مهر پنج عدد را بشکن و پاکت‌ها را باز کن و نگاه کن. اگر جواب مسائل را بدون شکستن مهر داده باشد او امام است و پولها را به ایشان بده و اگر چنان نبود، پول‌های ما را برگردان.

محمدبن‌علی از نیشابور حرکت کرد و در مدینه وارد خانه عبدالله افطح پسر امام صادق علیه‌السلام شد. او را آزمایش نمود و متوجه شد او امام نیست.

سرگردان بیرون آمده، می گفت: خدایا، مرا به پیشوایم هدایت کن.

همین‌طور که سرگردان ایستاده بودم، ناگهان غلامی گفت: بیا برویم نزد کسی که در جستجوی او هستی و مرا به خانه موسی بن جعفر علیه السلام برد.

چشم حضرت که به من افتاد فرمود: چرا ناامید شدی و چرا به سوی دیگران می‌روی؟ بیا نزد من. حجت و ولی خدا من هستم. مگر ابوحمزه بر در مسجد جدم، مرا به تو معرفی نکرد؟

سپس فرمود: من دیروز همه مسائلی را که احتیاج داشتید جواب دادم، آن مسائل را با یک درهم شطیطه که وزنش یک درهم و دو دانگ است که در میان کیسه ای است که چهارصد درهم دارد و متعلق به وازوری می باشد، بیاور و ضمنا پارچه حریری شطیطه را که در بسته‌بندی آن برادران بلخی است، به من بده.

محمد بن علی می گوید: از فرمایش امام علیه السلام عقل از سرم پرید. هر چه خواسته بود آوردم و در اختیار حضرت گذاشتم.

آن گاه درهم و پارچه شطیطه را برداشت و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ» خدا از حق حیا ندارد. سلام مرا به شطیطه برسان و یک کیسه پول به من داد و فرمود: این کیسه پول را به ایشان بده که چهل درهم است.

سپس فرمود: پارچه ای از کفن خودم به عنوان هدیه برایش فرستادم که از پنبه روستای صیدا، قریه فاطمه زهرا علیهاالسلام است که خواهرم حلیمه دختر امام صادق علیه‌السلام آن را بافته است و به او بگو پس از فرود شما به نیشابور، نوزده روز زنده خواهد بود.

شانزده درهم آن را خرج کند و بیست و چهار درهم باقیمانده را برای مخارج ضروری خود و مصرف نیازمندان نگهدارد و نمازش را خودم خواهم خواند.

آن‌گاه فرمود: ای ابوجعفر هنگامی که مرا دیدی پنهان کن و به کسی نگو؛ زیرا صلاح تو در این است و بقیه پول‌ها و اموالی که آورده‌ای به صاحبان آنها برگردان…

بحارالانوار، ج۴۸، ص۷۳

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۲

ذو القعدة

۱۲۳۴۵۶۷
۸۹۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴
۱۵۱۶۱۷۱۸۱۹۲۰۲۱
۲۲۲۳۲۴۲۵۲۶۲۷۲۸
۲۹۳۰