امیر المومنین علیه السلام برای مردم سخنرانی می کرد، در ضمن سخنرانی فرمود: مردم از من بپرسید پیش از آن که در بین شما نباشم، به خدا سوگند! از هر چیز بپرسید پاسخ خواهم گفت.
سعدبنوقاص بلند شد و گفت: ای امیر المؤمنین! چند تار مو در سر و ریش من است!
حضرت فرمود: به خدا قسم! دوستم رسول خدا به من فرموده بود تو همین سوال را از من خواهی کرد!
آنگاه فرمود: اگر حقیقت را بگویم از من نمی پذیری، همین قدر بدان در بن هر موی سر و ریش تو شیطانی لانه کرده و در خانه تو گوساله ای (عمربنسعد) است که فرزندم حسین را می کشد. عمر سعد در آن وقت کودکی بود که بر سر چهار دست و پا راه می رفت.
بحار: ج ۱۰، ص ۱۲۵
0 نظر