امروز: 1403/02/19
موضوع اصلی: روضه و مقتل

روضه حضرت علی اصغر

مصیبت روضه حضرت علی اصغر خیلی سنگین است. روز عاشورا یک مرتبه که ابی‌عبدالله الحسین روز عاشورا برای وداع رفت، صدای علی اصغر بلند بود. به زینب کبری فرمود: قنداقه علی را بیاور.

ببینید: روضه وداع • روضه عطش

آفتاب به چشم علی اصغر می‌تابید، عبا را روی شش‌ماهه کشید و وسط میدان رفت. جمعیت فکر کردند آقا قرآن آورده قسمشان بدهد، تا عبا را کنار زد، قرص قمر پدیدار شد.

و قال الحسین علیه‌السلام بصوت حزین کئیب: «یا قوم، ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع، اما ترون کیف یتلظّی عطشاً»

تلظّی به حالت ماهی گفته می‌شود که از آب بیرون افتاده، دست و پای آخرش رو می‌زند.

فرمود به‌زعم شما من گنهکارم، این طفل گناهی ندارد.

بگیرید ببرید خودتان سیرابش کنید و برگردانید.

بعضی لشکریان شمشیر قلاف کردند، «یلعن بعضهم بعضاً»، «یشمت بعضهم بعضاً»، لشکر به‌هم ریخت. یکی گفت: ما که علمدار لشکر را هم از پا در آورده‌ایم، چه خبر است؟ مگر لشکر جدیدی به یاری حسین آمده؟ گفتند برو جلو ببین. دید اباعبدالله علی را روی دست، سر نوزاد به پشت افتاده!

رنگ عمرسعد پرید، دید لشکر منقلب شده، به حرمله گفت: چرا منتظری؟ اگر لحظه‌ای درنگ کنی خود این لشکر ما را می‌کشند.

پدر را نشانه بگیرم یا پسر را؟ سفیدی زیر گلو را نشانه بگیر.

ناگهان تیری زهرآلود گلوی علی را برید، به بازوی اباعبدالله رسید، علی شروع کرد به دست‌وپازدن.

در بعضی نقل‌ها آمده: حضرت دو یا سه بار به سمت خیمه رفت و برگشت. مادرش را صدا نزد، «فدعا بأخته عقیلة» خواهرش زینب را صدا زد. تا بی‌بی پرده خیمه را کنار زد، دید سر و صورت اباعبدالله پر خون، قنداقه علی لاله‌گون.

بچه‌ها وقتی صدای علی را نشنیدند، گفتند خدا را شکر به علی آب دادند، صدای گریه‌اش نمی‌آید، یک دفعه حضرت زینب وارد خیمه، ببینند دست و مقنعه خون‌آلود.


امام حسین علیه‌السلام رفت برای خداحافظی، دید صدای علی اصغر میاد. به بی‌بی زینب فرمود: چرا بچه ساکت نمیشه؟ عرض کرد: مادرش شیر نداره، بچه تشنه است. رباب میده دست من، من میدم دست ام کلثوم، هر کار می‌کنیم ساکت نمیشه، از شدت تشنگی لب‌هاش خشک شده به هم چسبیده! فرمود: قنداقه رو بیارید، آوردند، آفتاب به چشم علی اصغر خورد حضرت عبا روی صورتش کشید و به سمت میدان حرکت کرد.

جمعیت فکر کردند حضرت قرآن آورده تا قسمشان بده، تا عبا رو کنار زد قرص قمر پدیدار شد. فرمود: به زعم شما من گنه‌کارم، خودتان این بچه رو ببرید سیراب کنید برگردانید.

یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع، اما ترون کیف یتلظی عطشا.

عمر سعد دید لشکر منقلب شده، رو کرد به حرمله، حرمله گفت: پدر رو بزنم یا پسر رو؟ – سفیدی زیر گلوی رو نشانه بگیر. ناگهان تیری زهرآلود گلوی علی رو برید، به بازوی اباعبدالله رسید. علی شروع کرد به دست و پا زدن.

در بعضی از نقل‌ها داره: حضرت دو یا سه بار به سمت خیمه آمد و برگشت. مادرش رو صدا نزد، فدعی باخته عقیله، تا بی‌بی پرده خیمه رو کنار زد، دید صورت اباعبدالله پر از خون، قنداقه علی لاله‌گون

بچه‌ها وقتی دیدند صدای علی نمیاد، گفتند خدا رو شکر به علی آب دادن، صدای گریه‌اش نمیاد؛ اما یک دفعه زینب کبری وارد خیمه، ببینند دست و مقنعه حضرت خون‌آلود…


بهترین دستگاه برای توبه، دستگاه اما حسین علیه‌السلام است و بهترین وسیله در این دستگاه، اشک است.
روز عاشورا، عطش سپاه ابی‌عبدالله فوق العاده، خیمه‌ها پشمینه، هوا گرم، آب هم نیست، چه می‌گذره بر یک طفل شیرخواره‌ای که مادرش شیر نداره؟!

سکینه یا رقیه بلند شد، گفتند: عمه بریم خیمه اولاد عقیل شاید ته مشک آنها ذره‌ای آب برای داداشم باشه. بی‌بی میدونه خبری نیست؛ اما برای اینکه دل اینها رو به‌دست بیاره حرکت کرد، علی اصغر هم در آغوشش. از شدت گرما بی‌بی پیراهن علی رو بالا زده بود با مقنعه باد می‌زد، حرارت فروکش کنه.

خیمه اولاد عقیل خبری نبود، رفتند خیمه اولاد جعفر، نبود، خیمه به خیمه تا آخر… در این بین ۱۷ تا از این بچه کوچک‌ها دور بی‌بی راه افتاده بودند، می‌گفتند عمه برای علی اصغر آب پیدا کنه به ما هم میده!

در وداع دوم حضرت دیدند صدای علی بلنده، گرفت اورد وسط میدان، وقتی علی رو بالای دست ابی‌عبدالله دیدند، بعض لشکریان عمر سعد شمشیر رو قلاف کردند، یلعن بعضهم بعضا، یشمت بعضهم بعضا. لشکر به هم ریخت، یکی گفت: ما علمدار لشکر رو از پا انداختیم، چی شده مگه لشکر جدیدی اومده؟! گفتند: برو جلو ببین، دید اباعبدالله علی رو روی دست، سر نوزاد به پشت افتاده…

لشکر منقلب ، رنگ عمر سعد پرید، حرمله چرا معطلی؟ اگه لحظه‌ای درنگ کنی، خود این لشکر ما رو می‌کشند.

و قال الحسین علیه‌السلام بصوت حزین کئیب: یا قوم؛ ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع

یک نفر بی‌ادبی کرد، گفت: حسین این طفل رو بهانه کرده تا خودش رو سیراب کنه!! حضرت: اگر گمان شما اینه، بیاید علی رو بگیرید ببرید سیرابش کنید برگردانید.

بچه کوچک رو اگه دو سه قاشق چایخوری هم آب بدی، دهنش رو پس می‌کشه، دیگه نمی‌خواد. آن شاعر عرب میگه: اگر دو سه قاشق آب گل‌آلود هم می‌دادند این کودک زنده می‌ماند.

در روضه حضرت علی اصغر همین عبارت بس است: «اما ترونه کیف یتلظی عطشا»

یک وقت ببینه علی روی دستش پرپر شد، ابی‌عبدالله بند قنداق علی رو پاره کرد تا خوب دست و پا بزند.

استاد بندانی و…

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۲۷

شوّال

۱۲۳۴۵۶۷
۸۹۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴
۱۵۱۶۱۷۱۸۱۹۲۰۲۱
۲۲۲۳۲۴۲۵۲۶۲۷۲۸
۲۹۳۰