امروز: 1403/02/20
موضوع اصلی: روضه و مقتل
موضوع فرعی: امام هادی | متن روضه

روضه شهادت امام هادی (ع)

شب روضه شهادت امام هادی علیه‌السلام

متوکل خیلی امام هادی رو اذیت می‌کرد، گاه و بی‌گاه دستور می‌داد مأمورها شبانه می‌ریختند داخل خانه حضرت، بازرسی می‌کردند تا شاید اسلحه یا نوشته‌هایی بر علیه حکومت پیدا کنند و بهانه قتل ایشان فراهم شود، حضرت را سر برهنه، پای برهنه می‌بردند پیش متوکل.

یک شب که حضرت را آوردند، متوکل مست باده بود و جام‌ها و پیاله‌های شراب در مقابلش، نوازندگان مرد و زن در اطراف؛ به امام شراب تعارف کرد! حضرت: گوشت و پوستم با شراب آمیخته نشده و نخواهد شد و با صلابت ایستاد و متوکل رو موعظه و نصیحت کرد و به یاد آخرت انداخت.

به حضرت عرض کرد: شعری بخوان؛ حضرت: من از شعر بهره‌ای نبرده‌ام؛ اصرار کرد که باید شعر بخوانی؛ حضرت شعری خواندند و متوکل شروع به گریستن کرد. آقا را با احترام برگرداندند.

متوکل وقتی دید حضرت هادی جز به عبادت، به کار دیگری اهمیت نمی‌دهد، دستور داد حضرت را به زندان انداختند. یکی از زندانیان: شنید که حضرت می‌فرماید: من در نزد خدا از ناقه صالح عزیزترم و این آیه را تلاوت فرمود: «فَعَقَرُوها فَقالَ: تَمَتَّعُوا فی‏ دارِکُمْ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ» هود۱۱، آیه۶۵
هنوز سه روز نگذشته بود که متوکل توسط پسرش منتصر کشته شد و او بر تخت نشست.

گریز: اما یا امام هادی؛ شما رو به بزم شراب بردند و شراب تعارف کردند؛ اما جدّ غریبت حسین، سر بریده‌اش رو در مجلس یزید داخل طشت طلا، یزید ملعون شراب می‌خورد و قمار بازی می‌کرد.
یک وقت سر بریده اباعبدالله شروع کرد به تلاوت قرآن!
یک مرتبه یزید چوب دستی خود را بر لب و دندان عزیز زهرا. تا زینب کبری این منظره رو دید، دست برد گریبان چاک زد. یک وقت سکینه خودش رو به دامن عمه انداخت، عمه عمه بگو یزید چوب از لب و دندان بابام بردارد.

یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان او ××× یا بگو بیرون روند از مجلست طفلان او
یا مزن شرمی نما از روی زهرا مادرم ××× یا بزن مخفی ز چشم خواهر گریان او


عاقبت، معتمد عباسی نقشه کشید و زهر کشنده‌ای به حضرت خوراند، حضرت مسموم شد و در بستر افتاد، تمام بدنش رو سم فرا گرفت؛ هرچه ظلم کردند به حضرت، اما در آخرین روزهای زندگی شریفش، شیعیان می‌آمدند به عیادت حضرت. یکی از افراد، ابوهاشم جعفری، که شاعر برجسته‌ای بود، آمد و اشعاری خواند، من جمله:

مَادَتِ الْأَرْضُ بِی وَ آدَتْ فُؤَادِی ××× وَ اعْتَرَتْنِی مَوَارِدُ الْعُرَوَاءِ
حِینَ قِیلَ الْإِمَامُ نِضْوٌ عَلِیلٌ ××× قُلْتُ نَفْسِی فَدَتْهُ کُلَّ الْفِدَاءِ
مَرِضَ الدِّینُ لِاعْتِلَالِکَ وَ اعْتَلَّ ××× وَ غَارَتْ لَهُ نُجُومُ السَّمَاءِ
عَجَباً أَنْ مُنِیتَ بِالدَّاءِ وَ السَّقَمِ ××× وَ أَنْتَ الْإِمَامُ حَسْمُ الدَّاءِ
أَنْتَ آسِی الْأَدْوَاءِ فِی الدِّینِ وَ ××× الدُّنْیَا وَ مُحْیِی الْأَمْوَاتِ وَ الْأَحْیَاء

وقتی هم که از دنیا رفت، امام عسکری آمد سر بابا را به دامن گرفت، بدن بابا را غسل داد، کفن کرد و نماز خواند و بدن مطهرش را در سامرا به خاک سپرد.
اما دل‌ها بسوزد برای جدّ مظلومش حسین، که بدن مطهرش روی زمین گرم کربلا، امام سجاد آمد آن نازنین بدن قطعه قطعه را میان حصیر گذاشت. اما بنی‌اسد دیدند حضرت از قبر بیرون نمیاد! جلو آمدند دیدند لب‌ها رو گذاشته به رگ‌های بریده بابا…

به کربلا کفن مگر به غیر بوریا نبود ××× مگر حسین تشنه‌لب، عزیز مصطفی نبود

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۲۹

شوّال

۱۲۳۴۵۶۷
۸۹۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴
۱۵۱۶۱۷۱۸۱۹۲۰۲۱
۲۲۲۳۲۴۲۵۲۶۲۷۲۸
۲۹۳۰