امام سجاد علیهالسلام کنیزی داشت. روزی آب روی دست امام میریخت تا آن حضرت آماده نماز گردد. اتفاقا خسته شد و ظرف آب از دستش افتاد و بر سر امام آسیب رساند. حضرت سر بلند کرده و به سوی کنیز متوجه شد.
کنیز گفت: (و الکاظمین الغیظ) آنان خشم فرو نشانند
حضرت فرمود: خشم خود را فرو بردم.
کنیز گفت: (و العافین عن الناس) از بدی مردم در گذرند
امام فرمود: خداوند تو را عفو کند (یعنی من از تو گذشت کردم).
کنیز گفت: (و الله یحب المحسنین) و خداوند دوستدار نیکوکاران است. آلعمران، آیه ۳۳
امام فرمود: برو که در راه خداوند، عزیز و بزرگ و آزادی.
بحار: ج ۴۶، ص ۶۸ – ج ۶۹، ص ۳۴۸ – ج ۷۱، ص ۳۹۸ و ۴۱۳ رج ۸۰، ص ۳۲۹
0 نظر