امروز: 1403/03/02
موضوع اصلی: داستان

اسارت ابوالعاص داماد پیامبر (ص)

ابوالعاص پسر ربیع خواهرزاده خدیجه از اشراف و ثروتمندان مکه بود روزی دختر رسول خدا (زینب) را خواستگاری کرد و خدیجه هم از پیغمبر خواست به‌این کار راضی شده زینب را به ازدواج وی در آورد این قضیه پیش از رسالت و نزول وحی اتفاق افتاد پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) زینب را به ازدواج ابوالعاص در آورد.

هنگامی که وحی نازل شد و پیامبر به مقام رسالت رسید خدیجه و دخترانش به حضرت ایمان آوردند ولی ابوالعاص ایمان نیاورد.

پیغمبر دختر دیگرش را به نام (رقیه) (یا ام کلثوم) را نیز به همسری (عتبه پسر ابولهب) داد و این جریان نیز پیش از بعثت آن حضرت بود.

وقتی که حضرت به مقام نبوت نائل آمد و وحی بر او نازل گشت مردم را به خداپرستی دعوت نمود اهالی مکه نپذیرفته از آن بزرگوار کناره گیری می‌کردند و به یکدیگر می‌گفتند:

شما دختران محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را گرفتید و فکرش را از ناحیه آنان آسوده ساختید باید دخترانش را به او برگردانید تا فکرش به آن‌ها مشغول شده به فکر سخنان دیگر نیفتند.

اول پیش (ابوالعاص) آمده و گفتند: تو دختر پیغمبر را طلاق بده! ما هر زنی از زنان قریش را بخواهی برایت تزویج می‌کنیم.

ابوالعاص گفت: این کار شدنی نیست من هرگز از همسرم جدا نمی‌شوم و زنان قریش را به جای او به همسری نمی‌پذیرم، از این لحاظ پیغمبر می‌فرمود: او داماد خوبی بود.

سپس به نزد عتبه پسر ابولهب آمده گفتند:

دختر محمد را طلاق بده ما هر زنی را از قبیله قریش بخواهی به ازدواج تو در می‌آوریم. عتبه در پاسخ گفت:

اگر دختر ابان پسر سعید بن عاص یا دختر سعید پسر عاص را به من تزویج کنید من او را طلاق می‌دهم. به دنبال آن دختر سعید پسر عاص را به او تزویج کردند و او نیز دختر پیغمبر را رها کرد در حالی که با او عروسی نکرده بود، سپس این بانو با (عثمان بن عفان) ازدواج کرد.

پیغمبر اسلام تا در مکه قدرت تبلیغ دین الهی را نداشت و نمی‌توانست حکم حلال و حرام را بیان کند در عین حال، دین

اسلام زینب را از ابوالعاص جدا کرده بود. اما رسول خدا نمی‌توانست آن‌ها را از هم جدا سازد بدین جهت زینب با اینکه ایمان آورده بود در همسری ابوالعاص کافر باقی ماند.

تا اینکه رسول خدا به مدینه هجرت نمود و زینب همچنان با ابوالعاص در مکه ماند.

هنگامی که قریش به جنگ آن حضرت آمدند ابوالعاص نیز با آنان بود و بین مسلمانان و کفار قریش در کنار چاه (بدر) جنگ سختی پیش آمد عده‌ای از کفار کشته و عده دیگر اسیر شدند.

ابوالعاص نیز در میان اسیران بود او را همراه اسیران دیگر نزد پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آوردند.

و هنگامی که مردم مکه برای آزادی اسیران خود اموالی می‌فرستادند زینب نیز برای آزادی همسرش اموالی فرستاد از جمله آنها گردنبندی بود که مادرش خدیجه آن شب که زینب را به خانه ابوالعاص می‌بردند به او داده بود.

وقتی که رسول خدا آن گردنبند را دید بسیار ناراحت شد و سخت دلش به حال دخترش زینب سوخت بدین جهت به مسلمانان فرمود:

اگر صلاح می‌دانید اسیر زینب را آزاد کنید و آن اموالی را که برای آزادی شوهرش فرستاده به او بازگردانید.

مسلمانان با کمال میل و رغبت خواسته پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به جا آوردند

و گفتند: ای رسول خدا جان و اموال ما به قربانت حتما مطابق فرمایش شما عمل می‌کنیم، از این رو هر چه زینب فرستاده بود به او بازگرداندند و ابوالعاص را نیز آزاد کردند.

نکته ها

ابن ابی الحدید (شارح نهج البلاغه) می‌گوید:

وقتی که‌این خبر (داستان داماد پیامبر) را به استادم ابوجعفر نقیب خواندم او گفت:

آیا تو گمان می‌کنی که (ابوبکر) و (عمر) در این جریان در کنار پیغمبر خدا نبودند؟ آیا احترام و احسان نسبت به فاطمه(سلام‌الله‌علیها) زهرا اقتضا نمی‌کرد که به واسطه فدک خاطرش آرام گردد و برای ایشان از مسلمانان بخشش درخواست شود؟ آیا مقام و عظمت آن بانو نزد پیغمبر خدا از خواهرش زینب کمتر بود، در حالی که او بانوی زنان عالم است؟ البته‌این درخواست بخشش از مسلمانان در صورتی است که فاطمه(سلام‌الله‌علیها) حقی نداشته و فدک از راه ارث به او نرسیده باشد.

بحار: ج ۱۹، ص ۳۴۸

ابن ابی الحدید می‌گوید: به استادم گفتم: (فدک) بنا به خبری که ابوبکر از پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت کرده، حق مسلمانان بوده و برایش جایز نبود که از آنها بگیرد.

استادم در جواب گفت:

فدیه و توان ابوالعاص نیز حق مسلمانان بود و پیامبر خدا از آنان گرفت.

گفتم:

رسول خدا صاحب شریعت و قانون بود و فرمانش نافذ بود اما ابوبکر اینطور نبود.

در پاسخ گفت:

من که نگفتم چرا ابوبکر از مسلمانان به طور اجبار نگرفت و به فاطمه(سلام‌الله‌علیها) نداد بلکه گفتم:

چرا مانند رسول خدا از مسلمانان درخواست نکرد که به احترام ایشان از حق صرف نظر کنند؟ و چرا از آنان نخواست که حقشان را به فاطمه(سلام‌الله‌علیها) زهرا ببخشند؟

آیا تو چنین فکر می‌کنی که اگر ابوبکر می‌گفت:

ای مسلمانان فاطمه(سلام‌الله‌علیها) دختر پیغمبر است و اکنون آمده (فدک) را درخواست می‌کند. راضی هستید فدک را به او بدهید؟ مسلمانان فدک را به او نمی‌دادند؟ و به خاطر دختر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از حقشان نمی‌گذشتند؟

ابن ابی الحدید می‌گوید:

نظیر این سخن را ابوالحسن عبد الجبار بن احمد قاضی القضاه نیز گفته است و…

بحار: ج ۱۹، ص ۳۴۹

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱۲

ذو القعدة

۱۲۳۴۵۶۷
۸۹۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴
۱۵۱۶۱۷۱۸۱۹۲۰۲۱
۲۲۲۳۲۴۲۵۲۶۲۷۲۸
۲۹۳۰