دائماً میبارد آری، دردسر از کوچهها
در جگر میسوزد آهى در گذر از کوچهها
خاطراتی دارم اما بیشتر از کـوچهها
آنچه دیدم را نگفتم لحظهای با مادرم
آنچه دیدم را نگفتم با پدر از کوچهها
یک کبوتر، نامهای در دست، بس کن بگذریم!
جمع کردم بعد از آن یک مشت پَر از کوچهها
کوچهها یک روز سیلی، کوچهها یک روز تیر
دائماً میبارد آری دردسر از کوچهها
شام، کوچه؛ کوفه کوچه؛ در مدینه کوچه بود
زینب از من بیشتر دارد خبر از کوچهها
شام اگرچه شام؛ اما صبح محشر میشود
میرود بر نیزه خورشید و قمر از کوچهها
مجید لشکری
دستِ ثانی، آه مادر، وایوای کوچهها
میشَوم دلتنگ، مانندِ هوای کوچهها
هر زمان یادی کُنم، از ماجرای کوچهها
کودکی بودم که با غُربت دلم پِیوند خورد
تا شُدم با مادرِ خود آشِنای کوچهها
سالها هم بُگذَرَد، در گوشِ من پیچیده اَست
نعرههای زشتِ مَردِ بیحَیای کوچهها
بیشتر از سیلیِ او بر دِلم آتش زَنَد
بیتفاوتبودنِ همسایههای کوچهها
قَدِّ من کوتاه بود و دیدم آنجا شد بلند
دستِ ثانی، آهِ مادر، وایوایِ کوچهها
مادرم میگفت: هرگز اِی حسن چیزی مگو
با عَلیِّ غیرتی، از ناسزایِ کوچهها
آسمان را مِهْ گرفت و میکشیدم در غروب
مادرم را سوی خانه، پابهپای کوچهها
رضا رسولزاده
دوبیتیها
دیوار و در و روضۀ مادر، کوچه
پرپرشدن سـورۀ کوثر، کوچه
لاحــولَ و لا قــوةَ الا باللّٰـه…!
والله حسن شهید شد در کوچه
روحالله قناعتیان
همسو: روضه امام حسن مجتبی(ع)
0 نظر