عمری ز پی اغیار
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
بس سعی نمودیم که ببنیم رخ دوست
جانها بهلب آمد رخ دلدار ندیدیم
ما تشنهلب اندر لب دریا متحیر
آبی بهجز از خون دل خود نچشیدیم
ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان
رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم
رخسار تو در پرده نهان است و عیان است
بر هرچه نظر کردیم رخسار تو دیدیم
چندان که بهیاد تو شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم
تا رشتۀ طاعت به تو پیوسته نمودیم
هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم
شاها به تولای تو در مهد غنودیم
بر یاد لب لعل تو ما شیر مکیدیم
ای حجت حق، پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
ای دست خدا دست برآور که ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم
شمشیر کجت راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
شاها ز فقیران (/گدایان) درت روی مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم
میرزای نوغانی خراسانی
منبع: shamim.valiasr-aj.net
رواق دیدگان
چه شود که پا گذاری به رواق دیدگانم
منم آنکه انتظارت زده شعله ها به جانم
چه مدیحه ای بخوانم که تو را قبول افتد
مددی که لال هستم تو مگر دهی زبانم
تو به باغ گل گلابی پسر ابوترابی
ز من ار تو رو بتابی به زبانِ بینشانم
به کجایی ای حبیبم که بدون تو غریبم
ز غمت گرفته آتش همه مغز استخوانم
شده موی تو کمندم به خط تو پای بندم
تو بخند تا بخندم بهخدا که شاد از آنم
تو بهار و سبزهزاری تو نگار گلعذاری
تو گل بدون خاری منم آنکه چون خزانم
تو کریم و سائلم من، تو فهیم و غافلم من
تو ببخش جاهلم من، سخنی دگر ندانم
من و وصف تار مویت! شدهام اسیر کویت
چه کنم که شرح رویت زده قفل بر دهانم
ز تو میسزد ترحم، ز تو خوش بود تکلم
تو اگر کنی تبسّم بهیقین که شادمانم
خوشزاد
0 نظر